شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۳۳
وَإِنَّ عِنْدَكُمُ الْأمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللهِ وَقَوَارِعِهِ[1] وَأَیَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ، فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا وَعِیدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ[2] وَیَأْساً مِنْ بَأْسِهِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِیَ بَیْنَ أَیْدِیكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الْأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَلَعَنَ اللهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِی وَالْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِی. أَلاَ وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الْإسْلاَمِ وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَأَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ؛
نزد شما نمونهها (ى گویایى) از عذاب خدا، و حوادث كوبنده او، و روزگارانِ (سخت)، و رخدادهاى دشوار وجود دارد؛ بنابراین وعده عذاب خدا را از روى ناراحتى و كماهمیت دانستن آن و منتفى دانستن عذاب الاهى، پشت گوش نیاندازید؛ چرا كه خداوند نسل قبل از شما را تنها به دلیل بجاى نیاوردن امر به معروف و نهى از منكر از رحمت خود دور ساخت: نابخردان را به جهت ارتكاب گناهان، و خردمندان را به لحاظ مانع گناه آنان نشدن. آگاه باشید شما رشته ارتباطتان را با اسلام در هم گسیخته و حدود الاهى را به زمین نهادید و احكامش را از بین بردید.
خداى تعالى در موارد فراوان به سرنوشت گذشتگان اشاره فرموده و مخاطبان را به تأمل در آن دعوت فرموده است؛ نظیر:
أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأْرْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثاراً فِی الْأْرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ وَما كانَ لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ واقٍ؛[3]
آیا به گوشههاى مختلف زمین سرى نمىزنند (و به سیر و گشت و گذار در زمین نمىپردازند) تا ببینند سرنوشت كسانى كه قبل از آنان مىزیستند، چگونه بوده است. آنان نیرومندتر بودند و آثار وجودىشان بیشتر بود. خداوند به لحاظ گناهانشان آنها را گرفت و هیچ نگهدارندهاى (در مقابل خداوند) براى آنها وجود نداشت.
در اینجا نیز هماهنگى كلام روحبخش مولایمان امیرالمؤمنین(ع) با كلام جاودان پروردگار مهربان،[4] مشام جان را نوازش مىدهد. امام(ع) همچون پدرى مهربان[5] در مورد بىتوجهى به رخدادهاى اسفبار در اقوام گذشته هشدار داده و مخاطبان را از عواقب بسیار تلخ بىتوجهى به تهدیدهاى خداى تعالى برحذر داشتهاند.
متأسفانه باید گفت این روحیه ریشهاى دیرینه داشته و خداى تعالى وجود آن را در تمام امتهاى پیشین اینچنین بیان فرموده است:
وَما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّى عَفَوْا وَقالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ؛[6]
هیچ پیامبرى را به دیارى نفرستادیم مگر اینكه به منظور ایجاد حالت تضرع و توجه قلبى به خداى تعالى آنها را به سختى و گرفتارى مبتلا ساختیم، سپس رفاه و آسایش را جایگزین تنگناها نمودیم تا بدانجا كه فزونى یافتند،[7] و (با آسودگى خاطر) گفتند: (این امرى طبیعى است و) پدران ما (نیز همچون سایر انسانها) هم دچار سختى و رنج مىشدند، و هم روى رفاه و آسایش را مىدیدند (این بلاها ربطى به قهر و خشم خدا ندارد) به ناگاه آنان را (با دست انتقام) برگرفتیم، در شرایطى كه آنان (كاملاً غافل بوده، و) نمىفهمیدند.
همانگونه كه امام امیرالمؤمنین(ع) رها كردن اصل امر به معروف و نهى از منكر را سبب دورى اقوام گذشته از رحمت الاهى و ابتلا به لعنت خداوند دانستند، امروز نیز اگر به این اصل اصیل كممهرى شود، خداى ناكرده چنین پیامد خطرناكى را در پى خواهد داشت.
بدبختانه در عصر حاضر عدهاى تحت پوشش دموكراسى و آزادى فكر و رفتار، امر به معروف و نهى از منكر را دخالت بیجا و فضولى در كار دیگران مىشمارند؛ در حالى كه در شرع مقدس اسلام، براى این عبادت ارزشمند ـ همچون دیگر عبادات ـ ضوابطى در نظر گرفته شده است، كه با رعایت دقیق آن مقرّرات، هم حقوق افراد حفظ مىشود و هم حقوق جامعه، و هم اینكه احكام الاهى مورد استهزا و بىتوجهى قرار نمىگیرد. نمىتوان هنگام ارتكاب امور خلاف دین و شكستن قبح گناه در جامعه با دستآویز قرار دادن شعارهاى فریبندهاى چون آزادى، به راحتى از كنار آنان گذشت؛ چرا كه در واقع، عواقب آن هم در این سرا دامنگیر همهی افراد جامعه و از جمله خود آن افراد خواهد شد، و سرانجام در زندگانى جاویدان، كام همگان را به محرومیت از نعمتهاى غیر قابل تصور آن سرا، تلخ خواهد كرد.
خداى تعالى در قرآن كریم بارها امر به معروف و نهى از منكر را از ابعاد مختلف مطرح فرموده و رهنمودهاى آسمانى ارائه فرموده است و طبعاً خوشهچینى از تعالیم بسیار پربركت آلالبیت(ع) در این زمینه نیز، همچون دیگر موارد، دستیابى به نكتههاى بسیار ارزنده را در پى خواهد داشت؛ ولى چون مجال شرح و بسط نیست، اجمالاً اشاره مىكنیم:
خداوند، عالمان دینى و استوانههاى علمى را سرزنش مىكند از اینكه ساده از كنار منكرات بگذرند! مىفرماید:
لَوْلا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَالْأحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا یَصْنَعُونَ؛[8]
چرا عالمان دینى و استوانههاى علمى مردم را از «به گناه سخن گفتن» و «مال حرام خوردن» بازنمىدارند؟ حقیقتاً كار زشتى انجام مىدهند.
یكى از مواردى كه خداى تعالى چند بار در قرآن كریم از آن یاد فرموده، و در سوره مباركه اعراف مشروحتر مطرح شده، داستان آموزندهی «اصحاب سبت» است. عدهاى از بنىاسرائیل مجاور دریا زندگى مىكردند و از راه ماهىگیرى روزگار مىگذرانیدند، دستور الاهى بر ممنوعیت ماهىگیرى در روز شنبه صادر شد و براى امتحان آنان ماهىها در روز شنبه حضور چشمگیر در ساحل مىیافتند و در دیگر روزهاى هفته، خبرى از آنها نبود. سرانجام اصالة الاقتصاد، و اصل حلاّل مشكلات بودن دلار و ریال، حیلهاى برایشان به ارمغان آورد؛ آنان بر آن شدند كه فرصت را مغتنم شمرده و از ماهىهاى روز شنبه استفاده كنند؛ ولى براى آنكه حكم شرعى را هم به خیال خود ـ رعایت كرده باشند، یا به عبارتى ـ نستجیر بالله ـ خدا را فریب دهند، حوضچههایى آماده كردند، به گونهاى كه ماهىها شنبه وارد حوضچهها مىشدند، ولى براى خروج با در بسته روبهرو شده و زندانى مىشدند و آنان روز یكشنبه به جمعآورى آنها مىپرداختند.
در این میان عدهاى آنان را از این عمل زشت و بازى با احكام الاهى بازداشته و نهىشان مىكردند؛ ولى دستهاى دیگر كه خود اهل این عمل نبودند، سر برآورده و نهى از منكر كنندگان را سرزنش مىكردند كه چه كار دارید؟ ـ همچنان كه این نغمهها، همواره ساز مىشود كه اقتضاى آزادى این است و چنین دخالتهایى با دموكراسى سازگار نیست ـ نیكان در پاسخ، عمل زیباى خود را در بردارندهی دو فایدهی مهم مىشمردند: یكى اینكه ما خود در پیشگاه پروردگار براى اداى وظیفه پاسخى داشته باشیم، و دیگر اینكه امید این هست ـ اگرچه اندك ـ كه اینان دست از این كار شسته و به سوى حقیقت باز گردند. هنگامى كه خیراندیشىها اثرى در روح دنیاگراى آنان نگذاشت، خداوند همهی آن قوم را به استثناى نهى از منكركنندگان به عذاب شدیدى گرفتار ساخت، و سرنوشت بىتوجّهان به نهى از منكر با دنیاپرستان بازیگر رقم خورد و همهی آنها به عذاب شدید الاهى گرفتار شده و به صورت بوزینه درآمدند:
وَسْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ * وَإِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ * فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ * فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ.[9]
شاید حكمت مسخ آنان به صورت «میمون»، این باشد كه میمون در بین حیوانات، بیش از همه به بازیگرى شناخته مىشود، و كسانى كه با دین خدا بازى كنند، چنین سنخیّتى بین آنها و این حیوان بازیگر پدید مىآید. قرآن كریم كه برترین كتاب هدایت است، ما را از دوستى با این بازیگران برحذر داشته:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفّارَ أَوْلِیاءَ وَاتَّقُوا اللهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛[10]
اى دینباوران! كسانى را كه آیین شما را به مسخره و بازیچه گرفتهاند، چه آنانى كه قبل از شما به آنان كتاب (آسمانى) داده شد، چه كافران، به عنوان دوست انتخاب نكنید. و اگر ـ حقیقتاً ـ اهل ایمان هستید، از خدا پروا كنید.
حال اگر خداى تعالى بر امّت اسلامى منّت نهاده و با وجود استحقاق عذاب استیصال،[11] چنین سرنوشت شومى را براى ما رقم نمىزند، باید در مقام شكر برآمده و خود را «تافتهی جدا بافته» ندانیم و خاضعانه از درگاهش بخواهیم به عذابهاى دردناك دیگرى كه در قرآن مجیدش هشدارمان داده است، مبتلایمان نفرماید:
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ؛[12]
بگو او همان (خدایى) است كه مىتواند عذابى از بالاى (سر) شما یا از پایین پایتان به سویتان بفرستد (بلاهاى آسمانى و زمینى)، یا اینكه «شما را دچار تفرقه و چنددستگى نماید» و به برخى از شما عذاب بعضى دیگر را بچشاند (براى یكدیگر مصیبتآفرین شوید) بنگر چگونه به شیوههاى گوناگون آیات خود را بیان مىنماییم، باشد كه فهم خود را به كار گیرند.
این حقیقت را در نهجالبلاغهی مولایمان امیر مؤمنان(ع) كه به حق تالىتلوِ قرآن كریم است، ـ و در صفحات پیشین شرح آن رفت ـ به روشنى مىیابیم:
وَاعْلَموا أَنَّكُم صِرْتُم بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْراباً وَبَعْدَ المُوالاةِ أَحْزاباً.
پول مىدهند و تشویق مىكنند كه بروید حزب باز كنید، این حاتمبخشىها و از كیسه خلیفه خرج كردنها، بهانهاى است براى چپاول بیتالمال مسلمانان. چوب خدا هم صدا ندارد. آیا كشمكشها و موضعگیرىهاى تندى[13] كه كیان جامعه اسلامى را با خطر جدّى مواجه مىكند و دورى از ارزشهاى والاى انسانى را به ارمغان مىآورد ـ هرچند در كپسولهاى فریبندهاى چون «آزادى فكر و اندیشه»، «توسعه سیاسى» و... جاسازى شود ـ چیزى جز هشدار محبتآمیز قرآن و عترت(ع) است كه در عبارات نورانى بالا گذشت؟
این شگردهاى شیطنتآمیز را چند سال تجربه كردیم؛ آیا وقت آن نرسیده است كه به دین خدا باز گردیم و براى احكام الاهى ارزشى بایسته و در خور اوج عظمت والاى آن قائل شویم؟[14] با دین خدا بازى نكنیم؛ چرا كه پیامد آن بازیچه قرار گرفتن خود ما است:
وَإِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَإِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ * اللهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ[15]؛[16]
و هنگامى كه با اهل ایمان برخورد مىكنند، مىگویند ما (نیز چون شما) مؤمنیم و هنگامى كه با شیاطینشان خلوت مىكنند، مىگویند ما با شما هستیم و (مؤمنان را) مسخره مىكنیم خداوند آنان را مسخره نموده و سركشىِ متحیّرانه آنها را استمرار خواهد بخشید.
و نیرنگ به خدا، نقشههاى حكیمانه الاهى را علیه انسان در پىخواهد داشت:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللهَ وَهُوَ خادِعُهُمْ؛[17] همانا دورویان درصدد حیله و نیرنگ با خدا برمىآیند (غافل از آنكه خداوند نقشه آنان را نقش بر آب كرده) و او براى آنها نقشه طرح خواهد فرمود.
آرى، او بلا نازل مىكند؛ ولى ممكن است گفته شود ما بلایى مشاهده نمىكنیم، و اتفاقاتى كه مىافتد كاملاً طبیعى است و گذشتگان ما هم شادى و غم داشتهاند «... قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ...»[18] خداوند توفیقمان عطا فرماید كلام دلنشین مولایمان را كه بهترین نسخه شفابخش دردهاى بىدرمان ما است، به خوبى به كار ببندیم.
1- خداى تعالى در موارد فراوان که به سرنوشت گذشتگان اشاره فرموده، مخاطبان را به کدام امر دعوت فرموده است؟
2- چرا نمىتوان هنگام ارتكاب امور خلاف دین و شكستن قبح گناه در جامعه، به راحتى از كنار آن گذشت؟
3- حكمت مسخ آنان (گروهی از بنی اسرائیل) به صورت میمون چیست؟
[1]. «القارعة»، حاكى از شدت یك امر است: «فلانٌ أمِنَ قوارعَ الدهر اى شدائدة». العین، ج 1، ص 156.
[2]. بطش، به معناى گرفتن با تندى است. مصباح المنیر، ص 51.
[3]. غافر (40)، 21.
[4]. بر كسى كه با آیات نورانى قرآن كریم، و نیز كلمات دُرربار اهلبیت(ع) مأنوس باشد، تناسب و ارتباط والاى این دو منبع پرفیض هدایت پوشیده نیست. پیروان راستین این مكتب مىتوانند ـ و باید ـ این نكته زیبا و درخشان را در كنار هزاران دلیل بر حقانیت این مسیر قرار داده و پس از ساییدن پیشانى شكر به درگاه خداى هادى، در فضایى صمیمانه و مشفقانه دیگران را نیز به پیمودن این وادى سراسر نور و صفا فراخوانند و با تأسّى به پیامبر و آل(ع) همچون طبیبى دلسوز تمام تلاش خود را براى سلامت و سعادت خود و دیگر بندگان خدا به كار گیرند و همواره این كلام حیاتبخش مولایمان حضرت رضا(ع) را نصبالعین خویش قرار دهند كه «اگر مردم زیبایىهاى سخن ما را بدانند، حتماً از ما پیروى خواهند كرد»: «رَحِمَ الله عبداً أحیا أَمرَنا فَقُلْتُ لَهُ: وكیف یُحْیى أمرُكم؟ قال: یَتعلَّمُ عُلومَنا ویُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَانّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاتَّبعُونا، قال: قلت... ». بحارالانوار، ج 2، ص 30، از معانىالاخبار و عیون اخبار الرضا(ع).
[5]. حضرت رضا(ع) در بیان بسیار زیبایى در مورد معرفى «امام» و «امامت»، به اوصافى اشاره فرمودند؛ از آن جمله:«...الامام السَّحابُ الماطِرُ والْغَیْثُ الهاطِلُ وَالشَّمْسُ الْمُضیئَةُ وَالْأرْضُ الْبَسیطةَ والْعَیْنُ الغَزیرةُ والْغَدیرُ والرَّوضَةُ. الامام الأَنیسُ الرَّفیقُ، وَ «الوالِدُ الشَّفیقُ»... الإمامُ واحِدُ دَهْرِهِ لا یُدانیهِ أَحَدٌ وَلا یُعادِلُهُ عالِمٌ وَلا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَلا لَهُ مِثْلٌ وَلا نظیرٌ...». (عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 172). این حدیث در كتب روایى دیگر نیز، با اندكى تفاوت دیده مىشود؛ مثلاً در كمالالدین «الوالِدُ الرَّؤُوفُ وَالْأخُ الشَّفِیقُ» و در معانى الاخبار، «الوَلَدُ الرَّفِیقُ وَالْأخُ الشَّقِیقُ» ثبت شده است.
[6]. اعراف (7)، 94 و 95.
[7]. مرحوم شیخ طوسى (التبیان، ج 4، ص 475)، «حتّى عَفَوا» را «حتّى كَثُرُوا» معنا كردهاند، و حتى سَمَنوا (فربه شدند) نیز گفتهاند و اصل آن را بر اساس جمله «...فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ...» (بقره، 178) به معناى ترك گرفتهاند.
[8]. مائده (5)، 63.
[9]. اعراف (7)، 163 ـ 166.
[10]. مائده (5)، 57. البته این حالت تمسخر را در آیات دیگر، از جمله آیه 58 نیز مىتوان یافت.
[11]. استیصال، به معناى ریشهكن كردن است، و خداوند در قرآن كریم براى اقوامى چون عاد، ثمود و... بدون استعمال این لفظ، از آن یاد فرموده است؛ مانند اوائل «الحاقّه»؛ فصلت، 13 ـ 18 و آیات دیگر؛ از جمله آیه 17 از سوره اسراء: «وَكَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ...».
[12]. انعام (6)، 65.
[13]. قطعاً خشم و خروشى كه خداى حكیم در نهاد انسان به ودیعت نهاده، عبث و بیهوده نیست، و دستورالعمل استفاده از آن را همچون دیگر مواهب حقتعالى، باید از ثقلین (قرآن و عترت(ع)) دریافت.
نمونه قرآنى: «مُحَمَّدٌ رَسُولُاللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَىالْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم». (فتح (48)، 29.
نمونه از عترت: به امامصادق(ع) گفته شد فردى شما را دوست دارد؛ ولى در بیزارى از دشمنتان ضعیف است. حضرت فرمودند: «هَیْهاتَ! كَذِبَ مَنِ ادَّعى مَحَبَّتنا وَلَمْ یَتَبَرَّأ مِنْ عَدُوِّنا» چه سخن دور از حقیقتى، هر كس مدّعى دوستى با ما باشد، ولى از دشمن ما بیزارى نجوید، دروغ مىگوید (و در این ادعا صادق نیست). بحارالانوار، ج 27، ص 58، حدیث 18.
بنابراین، بر اساس اصل اصیل «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات، 10)، باید همدلى و صفا و صمیمیت در میان برادران ایمانى حكمفرما باشد و در پرتو آن به رفع همه كدورتها پرداخت و توجه داشت كه خشونت و غلظت را فقط براى كافران حربى و جنگطلب ذخیره كرد، كه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّارِ وَلْیَجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً...». (توبه (9)، 123).
[14]. حقیقت این است كه بر اساس آیاتى چون «وَلا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَهذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ لا یُفْلِحُونَ * مَتاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» (نحل (16)، 116 و 117؛ نظیر یونس (10)، 60 و...)، حق تعیین حلال و حرام از آنِ حقتعالى است، و اگر انسان به راستى آن را گردن نهاد، پیش از جهان جاوید، در این سرا نیز بهرهها خواهد برد براى مثال «عبدالله بن ابى یعفور» یكى از شخصیتهاى سرشناس رجال حدیث، دل درد مزمن خود را با اندكى شراب معالجه مىكرد، و پس از احساس درد مجدّد، با آشامیدنِ دوباره، آن را تسكین مىبخشید. مسأله خود را با امام زمانش، حضرت امام صادق(ع) در میان گذاشت و با نهى آن بزرگوار تصمیم قطعى بر ترك چنین مداوایى گرفت. هنگامى كه با اصرار نزدیكانش در مورد ساكت كردن درد به آن شیوه مواجه شد، سوگند یاد كرد هرگز قطرهاى نخواهم نوشید. درد دل شدت پیدا كرد و او همچنان بر «فضولى نكردن در دین خدا» عزمى جزم داشت و پس از مدتى كه درد به اوج خود رسید و در آزمون سربلند برآمد، درد دل براى همیشه از او دور شد و تا پایان عمر بابركت خود هرگز پذیراى چنین میهمان ناخواندهاى كه گاه و بىگاه آرامش ارزشمند او را بر هم مىزد، نشد. اِختیارُ مَعْرِفةِ الرِّجال معروف به رجال كشى، ص 247، حدیث 459.
هموست كه امتثال راستین خود از آیه «اولىالامر» (نساء، 59) و انقیاد كامل در پیشگاه باعظمت امام زمان خویش را اینگونه ابراز كرد: اگر انارى را نصف نموده و بفرمایید این نیمه حرام، و آن نیمه حلال است، من گواهى مىدهم آنچه فرمودهاید حلال است، حلال است، و آنچه فرمودهاید حرام است، حرام است. امام(ع) در پاسخ فرمودند: «رحمك الله، رحمك الله». همان، ص 249، حدیث 462.
آیا ما اینچنین هستیم؟ به راستى اگر چنین نباشیم، مُجازیم خود را آشناى با الفباى تشیع بدانیم؟ آیا همه چیز در همین سرا خلاصه شده و فردایى بدون هیاهو و جار و جنجال در انتظار ما نیست؟ آرى، آنچه پس از رخت بربستن از این دار غرور آغاز مىشود، سزاوار نام زیباى «زندگانى» است. از خداى مهربان مىخواهیم ما را درزمره كسانى قرار ندهد كه بانگ حسرت برآورده و مىگویند: «یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی». (فجر (89)، 24).
[15]. عَمَهْ: سرگردانى. مجمع البیان.
[16]. بقره (2)، 14 ـ 15؛ نظیر آیه 9.
[17]. نساء (4)، 142.
[18]. اعراف (7)، 95.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی